#حمایت های شما باعث دلگرمیه..پس فراموش نکنید
-
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 37
سودا با کفش های پاشنه بلند مشکی اش که روی خاک ها به سختی قدم برمیداشت نزدیک کیوان شد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 1
دستش را از داخل جیب بارانی اش که حسابی زیر تگرگ های پاییزی خیس شده بود بیرون آورد و با…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 36
شب چند ساعتی را با هزاران کابوس متفاوت به خواب رفت خوابی که هرگز از بیداری هایش زیباتر نبود بر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
خلاصه رمان آیدا
مقدمه: گوش سپردن به آوای زیبای صدایت قشنگ ترین چیزی بود که در کل زندگی ام میتوانستم به آن فکر…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 35
با سردردی که تا مغز و استخوانش نفوذ میکرد روی تخت نشست و خیره لب تاپ روبه رویش شد ساعت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 34
تمام چیز هایی که فکر میکرد به درد میخورد را به آنها گفت و از آنجا بیرون زد زمان میبرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 33
در همان روشنایی کم هم برق کفش های پاشنه بلندش به چشم میخورد با قدم های آهسته و محکم نزدیک…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 32
چشم هایش میسوخت و در میان سردرگمیهایی که گیر کرده بود هیچ راه فراری برایش باقی نبود! اتفاقی برایش افتاده…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 31
چشم های گربه ای اش همان طور خیره به خانه و افرا بود شاید کیوان و افرا از این بابت…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 30
در تمام مواقعی که حالش بد بود به خواب میرفت خوابی که فراموشی همراه داشت و تمام درد های بیداری…
بیشتر بخوانید »