#حمایت های شما باعث دلگرمیه..پس فراموش نکنید
-
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 14
شام را از نزدیک ترین رستوران به انتخاب کیوان سفارش دادند و زمان زیادی طول کشید تا پیک غذا را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بامداد عاشقی
رمان بامداد عاشقی پارت ۵۱
بعد از ی نهار حسابی به اتاق برگشتم که خستگی های امروز رو تنها یک خواب دلچسب از بین میبرد..…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 13
موهای سرش که دور دست کیوان پیچیده شد درد در سراسر وجودش پیچید طوری که انگار میخواهد موهایش را از…
بیشتر بخوانید » -
رمان بامداد عاشقی
رمان بامداد عاشقی پارت 50
پاچه ی شلوارم رو دادم بالا و شیر آب رو باز کردم..توی این مدتی که نبودیم حسابی حیاط خاک و…
بیشتر بخوانید » -
رمان شاه دل
رمان شاه دل پارت 11
ساعت نزدیک های ده بود که از خواب بیدار شد..کیوان خانه نبود و داغ بودن کتری نشان میداد که تازه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بامداد عاشقی
رمان بامداد عاشقی پارت ۴۸
هیجان و استرس هر دو با هم حمله کردن بودن بهم.. نزدیکشون شدم و لبخندی زدم و فقط چند ثانیه…
بیشتر بخوانید »