رمان آنلاین
-
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 2
در کافه ای دنج در خیابان احمد آباد مشهد ، پسری با صدای بلند می خندید ، هر کسی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان باران که می بارد
رمان باران که می بارد _ پارت 1
می بوسم و کنار می گذارم … تمام چیز هایی را که ندارم و نباید داشته باشم! دست هایت چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت6
دوروز گذشته و من همچنان فکرم پیش حرفهای طاهاست حرف اینکه گذشتم برگشته… نگاهم به ساعت دوختم پوفی کشیدمو از…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت7
شیما از دیدن عصبانیت من یکم نرم میشه و سعی میکنه با ملایمت منو منصرف کنه: _ آخه خره نقشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت5
با استرس از جا بلند شدم ،در جواب سوال مامان که پرسید کجا میری ؟ میامی گفتم و از حسینه…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت6
دیگه مهار بغض نشسته تو گلوم غیر ممکن ترین کار عالم بود… سرمون رو به طرف هم چرخوندیم و چشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت4
لا کمر خم شده از کنارم گذشت که اروم گفتم: _بابا.. صدای متوقف شدن قدمهاشوشنیدم.. اب دهنمو قورت دادمو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت3
در حالی که امین دستشو گرفته بود از کنارم گذشتن که اروم پچ زدم : _وایستا… متوجه سکوت جمع شدم..…
بیشتر بخوانید » -
رمان گذر از رنج ها
رمان گذر از رنجها پارت5
با نگرانی به صورت شیما نگاه میکنم، میدونم حرفم باعث میشه بدجوری از کوره در بره با بدبینی بهم خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کارما
کارما پارت1
#پارت_۲ قدمی به عقب برداشتم… از زمین و اسمون بارون میبارید … به زودی همه متوجه نبودنم میشدن… تند سرمو…
بیشتر بخوانید »