ماه: فروردین 1402
-
رمان آتش
رمان آتش پارت 7
** بچه که بودم آرزوم رفتن از شیراز بود.. شیراز رو دوست داشتم اما من میخواستم پیشرفت کنم و شیراز…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 6
مریم و صدا زدم و باهم به اتاقم رفتیم.. – مریم بازش کن.. نشستم رو صندلی جلوی میز آرایشم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان ازدواج سنتی
رمان ازدواج سنتی پارت یازدهم
پارت یازدهم به دستام جون دادم و با چنگال تکهای از گوشت رو داخل دهنم گذاشتم و به سکوت اون…
بیشتر بخوانید » -
رمان عشق محدود من
رمان عشق محدود من پارت ۱۲ (پایان فصل اول)
از این حرفش ناراحت شدمو خیلییی محکم گفتم اصلا این موضوع به شما ربطی نداره …. سریع از جام بلند…
بیشتر بخوانید » -
رمان شانس زنده ماندن پارت 10
رمان شانس زنده ماندن پارت ۱۰ گیج به اطرافم نگاه میکردم که گوشی و پیدا کنم.گوشی رو از اوپن برداشتم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا
شوکا پارت 15
شوکا پارت¹⁵ شوکا: نمی خوای چیزی بگی؟ سرش را پایین میگیرد. در میز دونفری نشستند. و بقیه در میز بزرگی…
بیشتر بخوانید » -
رمان آتش
رمان آتش پارت 5
دانیار: به مناسبت این شراکت باید تو یه رستوران جشن بگیریم.. تمام اعضای تیم هم باشن ک باهم آشنا بشن..…
بیشتر بخوانید » -
رمان اجبار شیرین
اجبار شیرین پارت۱۷
پارت☆17 – بسیار خوب ! عصر دوتایی با هم میریم ولی باید یه چیز خوشگل هم برای من بخری –…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا
شوکا پارت 14
شوکا پارت¹⁴ و آرام به سوی ماشینش قدم برداشت. ماشین را روشن کرد و داخلش جا گرفت. و استارت زد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان سهم من از تو
سهم من ازتو پارت35
من=احتمالا نه،چرا؟ ویلیام=اگه ازت بخوام باهام ازدواج کنی،چی میگی؟ حس کردم دنیا دور سرم چرخید… من=ویلیام ماالان دوستیم من ب…
بیشتر بخوانید »