ماه: آذر 1402
-
رمان هزار و سی و شش روز
رمان هزار و سی و شش روز پارت 14
🌒هزار و سی و شش روز🌒 🌒پارت چهاردهم🌒 نگاهمو به کیانی دادم که زل زده بود به سرامیک بیمارستان دستی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بگذار پناهت باشم
رمان بگذار پناهت باشم پارت ۱۰
# پارت ۱۰ زندگی همیشه طبق میل ما پیش نمیره! دیگه اون دختر شاد نبودم؛ شده بودم یک دختر منزوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص
رمان تقاص پارت دوازده
میثم) گوشی را به سرگرد حسینی نشان میدهم:کی قراره اقدام کنید؟ها؟کی…وقتی دسته گلمو پرپر کردن؟وقتی رهامو ک…. نمیتوانم بگویم حتی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿65تا𝒑𝒂𝒓𝒕61✿
════════════════ خانه که رفت باهمان اعصاب خرابش بامادر دعوایی راه انداخت و سمت اتاق رفت و دررا بهم کوبید… گوشیاش…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۵
روی کاناپه انداختم و رفت تا سعید را صدا بزند گرمی خانه کمی از دردم را کم کرده بود کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان سقوط
رمان سقوط پارت بیست و هشت
《:گاهی سکوت کردن خوب نیست احتیاط کن شاید دیگه فرصتی برای جبران نمونه!》 تردیدهاش یکی یکی زیاد میشدن حالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان آیدا
رمان آیدا پارت 42
دست هایش از استرس میلرزید. کاش میتوانست بگوید که او سام نیست! اما او یک قدم به جلو گذاشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان تقاص
رمان تقاص پارت یازده
_دارم پیداش میکنم خاله…خداروشکر که زنده اس با چشمانی گریان نگاهم میکند و میگوید:کی هاله؟پس کی….پلیسا چرا هیچکاری نمیکنن؟ پوزخندی…
بیشتر بخوانید » -
رمان در بند زلیخا
رمان در بند زلیخا پارت سی و ششم
بامداد روی شاخه ایستاده بود و به دیوار نگاه میکرد. – باید پرواز کنیم. مهسا خشمگین به شاخه کنارش کوبید…
بیشتر بخوانید » -
رمان رویای من
⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿60تا𝒑𝒂𝒓𝒕56✿
════════════════ ساتیا- چقدر این پسر دروغگوئه سارن- همینو بگو…خب همینو میخواستمبگم بهت نتونستم صبرکنم نا ببینمت ساتیا- مرسی،وای باورم نمیشه…
بیشتر بخوانید »